برگزاری اولین تئاتر ساحلی

برگزاری اولین تئاتر ساحلی دنیا در جزیره هرمز توسط گروه هنری آوای دریای جزیره هرمز برگزار شد این گکروه هنری بواسطه دکمبود فضا برای اجرای تئاترهای خود دست به این ابتکار عمل زدند و قصد دارند به همین زودی اولین چجشنواره بین الملی تئاتر ساحلی را در این جزیره برگزار کنند.اولین کار که به این شکل اجرا شد به کار گردانی آقای عبدالرسول دریا پیما اجرا شد اسم این تئاتر پری دریا که تمامی بازیگران آن از جوانان جزیره هرمز بودند.

معرفی کتاب در باب جزیره هرمز




سيرى در جزيره كوچك هرمز در آب هاى نيلگون خليج فارس
با مردمانى مهربان تر از دريا و آفتاب

داريوش عباسىهرمز نام جزيره اى كوچك در آب هاى جنوبى ايران است. جزيره اى زيبا در نقطه اى استراتژيك كه نامش بر تنگه هرمز و استان پهناور هرمزگان نيز نشسته است.هرمز را به خاك سرخش مى شناسند. خاكى مرغوب كه در صنايع كاشى، سراميك و رنگ سازى مصرف دارد و آوازه اش به ينگه دنيا هم رسيده است. اما اين همه داستان نيست. وقتى بر خاك هرمز پاى مى گذارى، جادوى رنگ ها رهايت نمى كنند. خاك جزيره در هر گوشه به رنگى است. يك گوشه زرد، يك گوشه سرخ، يك گوشه سبز و يك گوشه سفيد. از اين روست كه هرمز را «بهشت زمين شناسان» لقب داده اند.هرمز زيباست. زيباتر از آنچه در كلمات بگنجد. كنار ساحل، آنجا كه هنوز كمتر نشانى از آلودگى هاى زيست محيطى است، هزاران هزار صدف و مرجان و ساير جانداران ريز دريايى را به راحتى مى بينى و مى توانى هر چقدر خواستى به رسم سوغات به شهر و ديارت ببرى. وقتى امواج آبى نيلگون خليج فارس بر صخره هاى جزيره مى كوبد و صداى مرغان دريايى پياپى به گوش مى رسد، بكر بودن جزيره را بيش از پيش احساس مى كنى. نواى مرغكان دريايى به جاى بوق ناهنجار ماشين ها، آخر شمار ماشين هاى جزيره به عدد انگشتان دو دست هم نمى رسد.آن روز كه به همراه جمعى خبرنگار به هرمز رفتيم، كنار دريا جسد نهنگ عظيم الجثه اى را ديديم كه در ساحل به گل نشسته و جان سپرده بود. شايد هم به قول آن شاعر خودكشى كرده بود!فرصتى دست داد كه وجب به وجب جزيره را ببينيم. پشت يك وانت جاى گرفتيم تا جزيره را سياحت كنيم. از معادن خاك سرخ ديدن كرديم. معادنى كه اكنون محل مناقشه پيمانكار با مردم و مسؤولان شهر شده است. قلعه هاى پرتغالى ها را هم ديديم كه يادگار استيلاى اروپايى ها بر اين تنگه استراتژيك بود. با بومى ها ديدار كرديم و از آنها شنيديم. نگاهشان پر از رنج بود و صميميت. مسؤولان شورا در ديدار كوتاهمان از حقايق تلخى پرده برداشتند؛ مرگ ۵ بومى بر اثر گرسنگى در چند ماه گذشته. باورمان نمى شد ولى همه اذعان مى كردند كه اگر اينجا زيادتر بمانيد باورتان مى شود.آخر هنوز هم شمارى از بومى هاى هرمز از نانوايى ها نان قرض مى كنند تا چوب خط شان پر شود و سر ماه و يا با تأخير آن را تسويه كنند.با جوانان نشستيم. آنها كه شباهنگام در سكوت شب و نور ماه به دريا مى زنند تا صبح با چند ماهى كه قوت شان است به جزيره برگردند. دريا مثل گذشته سخاوتمند نيست. اين را يكى از آنها گفت. وقتى پرسيديم چرا. با لبخندى تلخ به صيد بى رويه شناورهاى غول پيكر و فقر دريا اشاره كرد. در هرمز كار نيست. از اين رو عده اى به شهرهاى بزرگ تر مثل قشم و بندرعباس مى روند و عده اى هم كه مى مانند، روزها را در تكرارى بى حاصل سپرى مى كنند. نبود مراكز تفريحى و ساير زمينه هاى گذران سالم اوقات فراغت، موجب رواج اعتياد در جزيره ۷ هزار نفرى شده است.بلاى خانمانسوزى كه ذره ذره جوان ها را به كام خويش مى گيرد و متأسفانه در بسيارى از خانواده ها پذيرفته شده است.با شهردار جوان هرمز دقايقى هم صحبت شديم. از او پرسيديم در هرمز چه كارهايى كرده ايد و چه كارهايى بايد انجام شود. او كه مهندسى عمران خود را از دانشگاه آزاد يزد اخذ كرده است، گفت: مردم اينجا فقيرتر از آنند كه تصور كنى. براى همين شهردارى از مردم نمى تواند عوارض بگيرد. فقط سالى ۲۱۰ ميليون تومان براى تجميع عوارض از وزارت كشور مى گيريم كه صرف هزينه هاى جارى مى شود. از محل تبصره ۶ براى امور عمرانى نيز از استان بودجه اى مى رسد كه دقيقاً صرف همان بخش مى شود. براى همين نمى شود به طور ضربتى تحولى خاص را ايجاد كرد. نواب ناصرى رئيس شوراى شهر و قنبر زرنگارى نايب رئيس شورا نيز هر كدام به فراخور حال از مشكلات گفتند. به بضاعت هاى بى نظير جزيره در صادرات خاك سرخش و توان بالقوه جذب توريست اشاره نمودند و دست آخر اين پرسش را از ما مطرح نمودند كه با اين وصف چرا بايد ۴۰۰ خانوار از ۱۲۰۰ خانوار هرمز تحت پوشش كميته امداد و بهزيستى باشند؟ آنها هرمز را به باغ گردويى تشبيه كردند كه مغزش را مى برند و به ساكنان جزيره پوستش را مى دهند تا در زمستان خود را گرم كنند.اما جدا از غناى معدنى جزيره كه در صورت برنامه ريزى دقيق و مدون مى تواند روزگار تلخ هرمزنشينان را بهتر از امروز كند، گردشگرى نيز حوزه فراموش شده اى است كه مى تواند كام زندگى را بر مردم اين ديار شيرين تر كند.آنها كه در حال حاضر مى خواهند به هرمز بروند، بايد از طريق لنج و قايق هاى شناور كه بسيارى از آنها هم استاندارد نيستند، اقدام كنند. در جزيره هم هيچ خبرى از واحد اقامتى، رستوران و سرويس هاى عمومى و بهداشتى نيست. گردشگر خارجى كه هيچ، گردشگر داخلى هم اگر به هرمز بيايد، چاره اى جز نگاه سريع به جاذبه هاى جزيره و ترك آن پيش از غروب آفتاب ندارد. وگرنه شب را بايد در فضاى باز سپرى كند و يا ميهمان مردم شود كه در هر ۲ صورت پسنديده نيست.به نظر مى رسد استاندارى هرمزگان و مديران ميراث فرهنگى و گردشگرى مى توانند با جذب سرمايه گذارانى از گوشه و كنار كشور، هرمز را به مردم كشور بهتر بشناسانند و دروضع مردم جزيره نيز تغيير ايجاد نمايند.الحاق هر چه سريعتر هرمز به منطقه آزاد قشم نيز مى تواند تجارت در منطقه را رونق داده و در زندگى مردم نجيب آنجا اعم از شيعه و سنى كه در همزيستى كامل زندگى مى كنند گشايشى ايجاد كند.از هرمز برگشتيم در حالى كه از ثروت و زيبايى بى نظيرى كه خداوند به اين مردم عطا فرمود، خرسند و از فقر فزاينده آنجا غمگين بوديم. اميد كه مسؤولان بخوانند و با اتخاذ تدابير ويژه، كارى كنند كه فرداى هرمز مثل امروزش نباشد.

طلا در دربار شاه عباس

دربار شاه عباس و سايل طلابراي اينکه خوانندگان بدانند ؛پادشاه ايران براي وسائل خود غير از طلا به هيچ فلزي اعتنا ندارد ، دو حکايت از عهد سلطنت شاه عباس کبير نقل مي گنم.رسم معمول اين بود که هرسال انگليسيها و هلنديها ، در مراجعت از تجارت هرمز هديه و پيش کشي براي شاه عباس کبير مي آوردند ؛ يک سال در جزو هداياي انگليسيها ساعتي بود که در قوطي بلوري نصب شده و پايه اي به ارتفاع پنج شش اصبع داشت ، اما جنس و فلز پايه ساعتمفرق بود که جدول مطلا داشت. انگليسيها آن پايه را به يک زرگر ارلئاني که در اصفهان بود دادند تا تمامش را مطلا و مينا کند . بعد از آنکه هدايا را از حضور شاه گذرانيده بخزانه بردند ، خزانه دار براي اينکه در کتابچه ثبت کند و وزن و عيار طلا را دقيقا بنويسد پايه ساعت را محکم زد ، معلوم اصل مغرق است ؛ فورا به شاه اطلاع داد که سبب تغير خاطر او او شد و آنرا نسبت به خود بي ادبي و بي احترمي فرض کرد ، فورا ساعت را نزد انگليسيها باز فرستاد و امر کرد که بدهند پايه اي از طلا و مينا براي آن بسازند . آنها هم فورا اطاعت کرده بتوسط همان زرگر پايه اي از طلا از مينا ساخته مجددا بخزانه فرستادند.
تاریخ درخشان هرمز ، تجربه که تکرار نشد ، شکوهی که باز نگشت

در رابطه با جزیره هرمز و تایخ این جزیره کتاب و مطالب زیادی نوشته شده است ، خوشبختانه در این رابطه انقدر منابع و اسناد زیاداست که می توان کتابهای متعدد دیکر هم نوشت . ولی هدف من نوشتن کتاب نیست بلکه اشاره به بعضی اسناد و نوشتهای تاریخی است که کمتر به انها اشاره شده است .در نقشه بالا جزیره هرمزدر دوران شکوفای و رونق دیده می شود در شمال شرقی جزیره ساحل و رودخانه میناب و در قسمت شمال غربی منطقه سورو و در شرق جزیره قشم و قایقهای که برای حمل اب و مایحتاج روزانه مردم هرمز بین قشم و هرمز طردد میکنند.

بندرگاه و گمرک جزیره هرمز در شمال شرقی این جزیره .

در نوشته قبلی در رابطه با بندر هرمز در ساحل تیاب میناب و علل انتقال مرکز تجاری این بندر به جزیره جرون که بعدها به جزیره هرمز معروف گردید ، اشاره کردیم حال به بعضی عواملی که به رونق این جزیره و بطور کلی به رونق دادو ستد و تجارت از طریق دریا گردید اشاره کوتاهی می کنیم .
تسلط تیمور لنگ بر اسیای مرکزی و خاورمیانه ، تصرف دمشق ، بغداد و اصفهان که مراکز عمده تجارت در منطقه بودن ضربه بود بر تجارت و راههای زمینی ، در سال ۱۴۰۵ با مرگ تیمور لنگ نا امنی و شورش سرار منطقه تحت سلطه تیمور فرا گرفت و عملا اقتصاد اسیا را به رکود کشاند . جاده مشهور ابریشم اهمیت گذشته خود را از دست داد و تجارت بین شرق و غرب اسیا از طریق راههای زمینی محدود یا غیر ممکن گردید ، در این شرایت حاکمان چین به فکر چاره افتادن و با هوشار ( ساختن ) صدها کشتی بزرگ ، کاروان عظیم دریای راه انداختن و برای تجارت راهی اقیانوس هند گردیدند * . فرمانده این کاروان بزرگ دریای به عهده دریادار زینگ هی بود ، اسم اصلی زینگ هی ماهو بود که معادل محمد در زبان چینی ان موقعه بود . ماهو که پدر بزرگش مسلمان و از سرداران مغول بود ، طی سفر دریای خود که سالها به طول انجامید به هر جا که میرسید درباره زندگی و فرهنگ ان منطقه تحقیق می نمود ، حاصل این نوشتها بعدا بصورت کتابی منتشر گردید. محققان اروپای از این کتاب استفاده زیادی نموده اند .

کشتی و بازارچه چینی ها در بنادر خاورمیانه
اولین کاروان دریای که بطرف هند و خاورمیانه حرکت نمود شامل ۳۱۷ گشتی بود در اندازه های مختلف که بزرگترین انها بطول ۱۴۰ متر و عرض ۵۷ متر و دارای ۹ دول ( دکل ) بود و در مجموع ۲۷۸۷۰ نفر این کاروان را همراهی می کردند که شامل بازرگانان ، سربارزان ، ملوانان ، دفترداران و سفرای چین بودند.
ماهووان به همراه کاروان عظیم دریای خود دو بار از هرمز دیدن نمود و در انجا به دادو ستد پرداخت، وی در مدت اقامت خود در هرمز ، ضمن توضیح دادن وضعیت تجاری و اهمیت اقتصادی جزیره هرمز ، زندگی روزمره مردم نیز به نگارش در اورده است . زینگ هی در اخرین سفر خود به هرمز سال ۱۴۳۱ تا ۱۴۳۳ میلادی ، در باره مردم هرمز نوشت ؛ شاه جزیره و تمام مردم مسلمان مومنی بودند و پنج بار در روز عبادت می کردند و هر روز حمام می نمودند. ؛ وی ادامه می دهد و می گوید ؛ در انجا خانواده فقیر وجودنداشت و اگر کسی دچار مشکل می شود دیگران با دادن لباس و غذا و پول ، به انها کمک می کردندکه زندگی عادی داشته باشند . مردم چهره بشاشی داشتند.
جزیره هرمز در سال ۱۶۲۶ میلادی
زینگ هی ادامه می دهد ؛ هرمز در شمال بعلت نزدیکی به خشکی ( از طریق تیاب میناب به سیر جان و کرمان واز طریق بندر سورو به لاتیدان ، لارستان و فارس ) با اکثر شهرهای بزرگ ایران ، اسیای مرکزی و عراق ارتباط داشت . زینگ هی ادامه می دهد ؛ کشتی های خارجی از همه جا راهی هرمز هستند و بازرگانانی که از طریق خشکی مسافرت می کنند برای پیوستن به بازار و تجارت وارد هرمز می شوند ؛. وی می گوید ؛ اکثر مردم این کشور ثروتمند هستند ؛ . زمانی به عظمت و اهمیت هرمز پی می بریم که بدانیم این جزیره کوچک خشک و بی اب چگونه به مدت ۳ سال ۱۴۳۱ - ۱۴۳۳ پذیرای ۲۷۰۰۰ نفر از تجار چینی و همراهانشان بوده به اضافه هزاران بازرگان و کارکنان کشتی های که از هند ، افریقا ، کشورهای عربی هر ساله به هرمز می امدند . تهیه مایحتاج روزانه این همه ادم نیاز به یک سازماندهی منظم و مدریت پیشرفته داشته است .
*در سال ۱۳۱۰ البوکورک فرمانده نیروهای پرتغالی در اسیا که بر غرب هند تسلط یافته بود می گوید؛ برای تسلط کامل بر تجارت در اقانوس هند کنترل ۳ نقطه کلیدی دیگر لازم است ، مالاکا ( حدود مالزی ) عدن ( در دهانه دریای سرخ ، باب المندب ) و جزیره هرمز ، وی می گوید ؛ با تصرف هرمز کنترل تجارت در منطقه خلیج فارس و تمام سرزمین ایران و اسیای میانه و خاور میانه را بدست می اوریم .
بادگیرها و خانه های چند طبقه جزیره هرمز
* یاکو ویس د کوتری بازرگان فلمیش ( بخش هلندی زبان بلزیک ) که در خدمت پرتغالیها بود و همراه انان بارها به هرمز مسافرت کرده بود ، در سال ۱۶۰۶ نوشت ؛ در فصل تجارت و در دوران بارانهای موسمی ( جون ، جولای ، اگوست ) بیش از ۲۰۰ کشتی بزرگ تجاری شاهن ( پر از ) هل از سیلان و دیگری شاهن از پارچه و لباس از بنگال ، زردچوبه و میخک و شکر از بندر کوچین ( جنوب غرب هند ) ، کشتی های دیگری پر از برنج از منگلور ( غرب هند ) و گشتی های از عدن و مکه برای خرید فولاد در هرمز لنگر انداخته بودند . این بازرگان بلژیکی دهها کالا نام می برد که در هرمز توسط صدها بازرگان خرید و فروش می شوند . او می گوید ؛ تنها سود گمرکی این کالا ها در سال بیش از ۱۰۰۰۰۰ کوروزادو ( سکه طلا که به کوروزاد البوکورک نیز معروف بود ) بود . دکوتر می گوید ؛ بازرگانانی که در سال دو بار برای تجارت به هرمز می امدند حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد سود حاصل می کردند .
گفتها و نوشتهای زیادی در باره هرمز برای گفتن و نوشتن وجود دارد که امیدوارم دوستداران تاریخ و فرهنگ هرمزگان و محققان ان را برای اشنای با ، شکوه ، جلال و نقش مووثر این منطقه در تاریخ ایران ، به رشته تحریر در اورند .
وضعیت فعلی هرمز و هرمزگان با تاریخ پر شکوه گذشته قابل مقایسه نیست و نمی باشد . متاسفانه عدم توجه به منافع ملی ، بی کفایتی ،بی لیاقتی و بی درایتی حاکمان باعث گردیده از حداقل های توانای منطقه نیز به خوبی استفاده نشود ، اسکله سورو ( شهید با هنر ) و اسکله گچین ( شهید رجای ) با داشتن تمام امکانات و ارتباط جاده ای و راه اهن با اسیای مرکزی نتوانسته نقش فعالی در بازار منطقه داشته باشد و این در حالی است که بیابانهای جبل علی در دبی به بزرگترین بندر منطقه و اسیا تبدیل گردیده و حتی نیمی از صادرات و واردات ایران نیز از جبل علی انجام می گرید و هم اکنون بزرگترین بندر کانتینر منطقه نیز در بخش شرقی امارات در کنار دریای عمان در حال شکل گیری است .
و دردناکتر اینکه بیش از نیمی از سرمایه گذاری در دبی دلارهای نفتی است که از ایران فرار کرده ویا فرارش داده اند ( توسط اقازادهاو نهادهای وابسته به نظام) واینکه اباد گر دبی هستند . سال گذشته مقامات دبی اعلام کردند که طی چند سال گذشته ایرانیها بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار در دبی سرمایه گذاری کرده اند .

طوفانهای طاعونی سواحل خلیج فارس


طوفانهاي طاعوني سواحل خليج فارسبادهاي ايران هرگز بدرجه طوفان نميرسد ، و به ندرت هولناک مي باشند ، اما در سواحل خليج فارس صرصرهاي سهمگين و مرگ آساي ميوزد. اين بادهاي طاعوني را باد موسوم يعني صرصر زهر آگين مي خوانند ، و حتي در نقاطي که سام يئل خوانده مي شود ، که از کلمات ترکي يئل بمعني باد و سم يعني زهر عربي ترکيب يافته ، همين همين معني را قصد مي کنند.باد سمموم فقط در فاصله 15 ژوئن و 15 اوت بحرکت در مي آيد ، که دوره شدت گرما در در ساحل خليج فارس است اين باد با زوزه سهمگين همراه استو سرخ سرخ رنگ و آتشين جلوه مي کند ، و مخصوصا هنگام روز به هر که برسد همانجا خفه کرده معدومش مي سازد. نتيجه شگفت انگيز اين بادهاي طاعوني تنها مرگ و مير ساده افراد نيست ، بلکه وضع تجزيه اجساد و قربانيان آن است. چنانکه بدون اينکه صورت و هيات ، و حتي رنگ و روي خود را از دست بدهند تحليل مي گردندبطوريکه چنان مي نمايد که فقط در خواب مي باشند، در صورتي که مرده اند ، چنان که اگر عضور از اعضاي بدن آنها را لمس کنند ، آن قطعه از بدنشان جدا شده همچنان در دست انسان باقي مي ماند . در سال هزار و ششصد و چهل و هفت ميلادي ، يکنفر شاطر يعني نوکر پياده ، بنام محمد علي که براي من کار ميکرد ، هنگام مراجعت از بصره به هرمز ، در موقع وزش اين باد مرگ آسا حامل يک بسته نامه بود ؛ او در سر راه خود شاطر شاطر ديگري را بروي زمين افتاده را يافت که از آشنايان وي و چون وي ، حامل نامه اي بود . محمد علي پنداشت که اين آدم خوابيده است ، بازويش را کشيد تا بيدار شود اما با کمال تعجب مشاهده کرد که باز همچنان در دست وي باقي ماند، و آنگاه به هر قسمت از بدن قرباني تيره بخت دست ميزد دستهايش همچنان که در گرد و خاکي فرو برد ، در آن فرو ميرفت.
منبع : سفرنامه شاردن

چگونه پرتغالی ها حجاج ایرانی را کشتند



چگونه پرتغالي ها حجاج ايراني را کشتند. درماه مه سال 1675 ميلادي ، يک واحد کوچک دريايي پرتغالي که به کنگ واقع در واقع در فاصله سه روزه هرمز براي دريافت حقوق و ماليات مورد ادعاي پرتغالي ها آمده بوده ،کشتيهايي را که مسافرين ايراني از مکه باز مي آوردند ، متوقف ساخته ، و آنها را تا ماه ژوئيه معطل کرد ، در آن موقع اين اشخاص بيچاره ( حجاج) که براي استخلاص از هواي موذي اين حدود ، شتاب داشتند در راه گرفتار باد موسوم گشتند ، و بسياري از آنان ، بشکلي که تعريف کرديم هلاک شدند. هنگام احساس وزش اين باد موذي ، که همچون صرصر هولناک طوفان مانندي باهتزاز در مي آيد ، بايبستي في الفور سر خود را پوشاند و دمر و بزمين افتاد ، و صورت را برروي خاک فشرد ، تا اينکه کولاک تمام شود ، و بقراريکه ميگويند وزش آن مدت يک چهارم ساعت طول مي کشد.(شرح چگونگی این بادها در همین وبلاگ است )

داستان تیر و کمان

در اين موضوع حکايت مي کنند چاپاري از مازندران به اصفهان رسيد که مسلح به شمشير و کمان و تير بود يکي از عيان جوان که در بار حضور داشت پس از ورود مشار اليه براي بيم دادن چاپار چنان که بسيار متداول است کمان وي را مي خواست بستاند ولي آن را سخت سست يافت و چنين به او گفت جناب چاپار اين چيست کمان شما را کودکي نيز ميتواند بکشد او هم در پاسخ اذهار داشت قربان صحيح است ولي اگر شما خيلي نيرو مند هستيد شمشير مرا از نيام بر کشيد منظور چاپار آن بود که رطوبت است که زه کمانش را سست و تيغ شمشيرش را در غلاف زنگ زده کرده است.


داستان مهاجرت ایرانیان به هند
قصه سنجان بازمانده ای است از ادبیات پراکنده و اندک زرتشتیان به زبان پارسی .پس از حمله تازیان به ایران و رویدادهای مصیبت بار و سوک انگیز این قصه نافرجام تاریخ زبان و ادب, دین و فرهنگ, سیاست و مسایل اجتماعی ,و دیگر شئون ایران – دچار دیگر گونی های بسیار شد.آن چه که از این پس , به وسیله زرتشتیان- با ایرانیانی که از این پس , به وسیله زرتشتیان –با ایرانیانی که دین و آیین خود را حفظ کردند-به نظم و نثر پارسی نگارش یافته اندک است- از جمله این اندک , قصه اندوهزای مهاجرت پارسیان به هند است.قصه ایی تلخ و دردناک که روایات آن سینه به سینه سپرده می شد, تا سرانجام پاک- مردی از نسل آن مهاجران , این روایت را به قالب نظم کشید و برای ما یادگار نهاد تا راهی در پژوهش و کاوش برای آیندگان باز باشد-و در طول متجاوز از دو سد سال است که این منظومه کوچک که قصه سنجان خوانده شده مورد بهره گیری و سود جویی خاورشناسان و پژوهشگران است که در این زمینه کار و کاوش می کنند.قصه سنجان داستان مهاجرت غم انگیز گروهی از زرتشتیان ایران پس از گشوده شدن ایران به وسیله مهاجمان تازی به هندوستان است.این گروه از سنجان که از توابع خواف در خراسان بود به تدریج به سوی جنوب شرقی ایران کوچ کرده و سرانجام به جزیره هرمز پناه گرفتند.اما تازیان پس از اندک زمانی به این جزیره نیز دست یافتند.زرتشتیان به ناچار به کشتی نشسته و راه هندوستان پیش گرفتند.پس از بلاها و سختی هایی چند که از آن جمله گرفتار ی شدید توفانی سهمگین بود به سلامت به هند رسیدند.سرزمینی را که در ان سکونت و جای گزیدند به یاد سزمین از دست رفته میهن شان سنجان نامیده و انرا اباد ساختند.حمدالله مستوفی در کتاب خود به نام نزهة القلوب سنجان یا سنگان را از قصبات و توابع خواف معرفی می کند.در جایی دیگر هنگامی که از توس می نویسد اشاره می کند که از مشهد تا زاوه (= زاویه) سنجان پانزده کیلومتر است.اشارات و مدارک کافی موجود است که قصه سنجان روایتی است راستین از داستانی از داستانهای مهاجرت زرتشتیان ایران به شبه قاره هند . آثار و شهر ها و تاریخ ها و رویدادهای این قصه همه منطبق است با واقع و حقیقت.خاورشناسان چه بسیار با دقت و کنجکاوی این قصه کوچک را به محک کشیده و عیار گرفته اند.از سویی دیگر هیچ پدیدهای که دلالت بر ناراستی و ایجاد شبهه و گمان نماید در داستان وجود ندارد – بلکه روایتی مورد وثوق و مکتوب نیز از سده سوم هجری باقی مانده که اشارتی به این سانحه تاریخی می کند.احمد بن یحیی البلاذری که در سال 279 هجری در گذشته در کتاب خود موسوم به فتوح البلدان هنام گفتگو از سقوط کرمان شرحی نگاشته که به موجب آن عده ایی از پارسیان با جنگ و گریز تا جزیره هرمز خود را رسانیده و از آنجا به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند.هنگامی که کرمان در محاصره تازیان بود روزی یکی از سرداران عرب به نام عثمان بن ابی العاصی که با عده ایی همراه بود مرزبان کرمان را در جزیره در کاوان دیده و به قتلش می زساند .چون این واقعه در کرمان به زبانها می افتد بیم درد دل مردمان پیدا می شود.در همان زمان برای تازیان این وهم پدید آمده بود که یزگرد در کرمان است .به همین جهت این عامر از سرداران تازی که قصد فارس داشت مردی را به نام مجاشع بن مسعود سدمی به جستجوی یزگرد روانه کرمان می کند.مجاشع در بیمند با گروهی از پارسیان درگیر شده و سپاهش یکسر نابود گشت آنگاه هنگامی که ابن عامر از فارس به سوی خراسان می رفت مجاشع را به فتح کرمان گماشت .وی شیرجان را که تخت گاه کرمان گشود.اما میانشان شکست پدید آمد و شهر موقتا و به صورت ظاهر فتح شد.سواران پارسی که از شمال شرقی هم چنان کوچ کرده تا به جنوب رسیده بودند دگر باره بر تازیان شوریده و شهر را پس گرفتند .این اخبار به ابو موسا اشعری از سرداران تازی رسید.وی ربیع بن زیاد را به فتح شیرجان و اطراف گسیل کرده و سپاهی زبده در اختیارش نهاد.مجاشع نیز که در کار این حدود و اردو اگاه بود با ربیع بن زیاد همکاری کرد.دو سپاه بهم امده و عظیم شدند شهرهایی را گشودند اما زبده سواران پارسی در هنگام های مناسب شهر ها را ازاد می کردند سرانجام سواران پارسی را تعقیب کردند مجاشع در دل کینه ایی ژرف داشت به وی اگاهی دادند که سواران کوچ کننده پارسی که تشکیل کاروانی را می دادند در قفص نزدیک هرمز هستند .جزیره هرمز از دیر زمان مغستان خوانده می شد و این بدان سبب است که پناهگاه و یا گریز گاهی برای زرتشتیان به شمار می رفته و چنین وجه تسمیه ای برای جزیره هرمز دور از واقع نیست .مجاشع با سپاه خود به مقابله و نبرد پارسیان پرداخت و این بار پارسیان شکست یافته و منهزم و پراکنده گشتند .گروهی تا انجا که به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند .این گفتار بلاذری بود در کتاب فتوح البلدان این حوادث در سالهایی متجاوز از نیمه نخست سده یکم هجری ثبت شده است .شاید هم بایستی در حدود نیمه سده اول چنین رویدادی را تلقی کرد.برخی از خاورشناسان برانند که مهاجرت چندبار به شکل گروهی از جزیره هرمز انجام گرفته .شاید به گونه دقیق تری بتوان گفت که مهاجرت نخستسن که مورد نظر است به قول جکسون در سال 716 میلادی یعنی شست و پنج سال پس از مرگ یزگرد سوم انجام شده باشد.

بررسی نامهای قدیمی مکانهای استان هرمزگان


معنی لفظی نامهای قدیمی بندرعباس و میناب
درسایت فرهنگسرا در باب تاريخچه شهر بندر عباس می خوانیم: "تا قبل از قرن چهارم هجري در حوالي بندرعباس فعلي، بندر و روستاي كوچكي به نام «سورو» وجود داشت كه جغرافيا نويسان قرن چهارم هجري قمري از آن نام برده‌اند. برخي معتقدند «شهرو» كه اصطخري به عنوان «دهي كوچك بر كنار دريا» از آن نام برده، همان بندر «سورو» است. اين بندر در سال نهصد و بيست و چهار هجري قمري «بندر جرون» خوانده مي‌شد و دهكده‌اي كوچك بود و در روبه‌روي سواحل شمالي جزيره پراهميت «هورموز» آن روزگار،‌ قرار داشت. در سال هزار و پانصد و چهارده، پرتغالي‌ها اين دهكده كوچك را براي پياده ‌شدن و بارگيري اجناس از خشكي انتخاب كردند. به دليل خرچنگ زيادي كه در ساحل اين بندر وجود داشت، نام آن را «بندر كامارااو» يا «كامبارائو»، يعني بندر خرچنگ گذاشتند. نام متداول بعدي؛ يعني «گمبرون» يا «گامبرون» به احتمال زياد از لغت پرتغالي «گامارائو» اقتباس شده است."
بر عکس نظر فوق مسلم به نظر می رسد که هر دوی نامهای سورو و گمبرون هر دو لفظ اصل ایرانی داشته و در اصل به صورتهای "سارو-" (منسوب ساری یعنی نوعی پارچه که در سمت هندوستان تولید میشده است) و خامه-ور- رون (محل دارای پارچه و تور و ریسمان) می بوده است. این نام به ظاهر می توانست به موجود کجکی راه رونده یعنی خرچنگ اطلاق شود که پرتقالیها محتملا آن را در زبان خویش به همین معنی یا به معنی گمرک گرفته اند. نام اخیر یعنی خامه ور ون در نام بندر خمیر استان هرمزگان واقع در شمال جزیره قشم زنده مانده است . بنابراین تصادف شباهت نام پرتغالی کامبارائو/کاماراو به کلمه فارسی خم-برو و خمی-رو باعث می توانست سبب پدید آمدن نام کهن محلی نام این شهر یعنی خمبرو در معنی محل خرچنگها شده باشد. گرچه اساساً معلوم نیست که پرتقالیها نام گمبرون (خام-ور- ون) را رسماً در زبان خویش به معنی محل خرچنگ یا شهر گمرکی گرفته باشند. نام جزیره سیری را نمی توان با نام سورو محک زد معنی درست آن به سبب دور افتادگیش از سواحل ایران و شبه جزیره عربستان همان جزیره سّری و مخفی است . یونیان نام کهن بندرعباس را در لشکرکشیهای اسکندر و نیروی دریایی او سالمونت قید نموده اند که آن را نیز می توان به همین معنی جایگاه تولید پارچه ساری / ساره یا سالمو (تور، ریسمان) گرفت. نظر به کلمه ثیاب در زبان عربی که معنی جامه ها و البسه است؛ مسلم می نماید نام تیاب که آن را نام دیگری بر شهر میناب دانسته اند خود همان شهر سورو (سالمونت) عهد باستان یعنی بندر عباس کهن منظور بوده است. گرچه تیاب در معنی فارسی آن ته آب یعنی مترادف بندر (بن دریا) به بندر شهر میناب یعنی همان تیومیناب نیز اطلاق میشده است. نام تیاب بر روی روستای بندری تیاب در غرب بندر کنارک زنده مانده است. نام قدیمی میناب یعنی اورموز (اور-مو-اوس) را در زبان اکدی می توان به معنی شهر آب جاری گرفت که مترادف نام میناب (جایگاه دارای آب نیکو) است . مارکوپولو نام رود میناب را آرامیس آورده است که باید از آن همان مفهوم آرام و آرامش دهنده مراد باشد. نظر به اینکه منطقه میناب، مغستان نامیده شده است؛ لذا نام دیرین بلوچستان یعنی ماگان (منطقه جادوگران و کاهنان) از اینجا مأخوذ بوده است.
نام جرون هم به نوبه خود جای بررسی دارد چه همان طوریکه گفته شده است:"جرون نام قدیمی جزیره هرمز بود ، اما بعد از انتقال مرکز تجاری و بازرگانی هرمز قدیم (میناب) به این جزیره و ایجاد شهری بنام هرمز در این جزیره ، کم کم اسم هرمز با توجه به سابقه تاریخی آن ، جای جرون گرفته و بعنوان جزیره هرمز شهرت جهانی یافت.بعدها نام جرون به بندرگاهی که در منطقه سورو قدیم و جود داشت، اطلاق گردید.
با رونق و گسترش تجارت در جزیره هرمز بندر جرون هم رو به رشد نهاد از این بندر برای بارگیری و تخلبه کالاهای تجاری جزیره هرمز استفاده می شد .
جرون شهری است نیکو و بزرگ و دارای بازارهای خوب که بندرگاه هند و سند می باشد و مالتجاره های هندوستان از این شهر به عراق عرب و عراق عجم و خراسان حمل می شود ( به نقل از ابن بطوطه جهانگرد مراکشی ). بر گرفته از کتاب از بندر جرون تا بندر عباس ، نوشته احمد سایبانی."
کلمه جِر در فارسی به معانی شکاف زمین و نهر کوچک است. از این مفهوم در باب نام جرون دو نوع می توان نتیجه گیری نمود. نخست اینکه از نام جر- رون (جر- ران، جر- لان) مفهوم قطعه زمین جدا شده از سرزمین و خاک اصلی یعنی جزیره اراده شده باشد. از اینکه در زبان فارسی اثر و نشانی از این مفهوم نمی بینیم؛ لذا باید آن را کنار نهاد. دوم اینکه از آن معنی ناحیه ای که در کنارهای نسبتاً مرتفع آب گودی قرار گرفته یعنی بندر (بُن در یا بُن دریا) منظور شده باشد. از سفرنامه ابن بطوطه چنین مستفاد میشود که نام جرون به همین معنی اخیر گرفته شده و به بندرگاهی درشهر سورو اطلاق گردیده است. بدیهی است که این نام بدین مفهوم می توانست بین بندرگاه شهر سورو و جزیره جرون (جزیره هرمز) مشترک بوده باشد
:بدیهی است که نام جرون بدین مفهوم می توانست بین بندرگاه شهر سورو و جزیره جرون (جزیره هرمز) مشترک بوده باشد. نامهای سورو و خورموز به معنی ایرانی آنها سرخ از سوی دیگر با نام جزیره قرمز رنگ هرمز مناسب می افتند که یونانیان از آن تحت نام جزیره اریتره (سرخ) یاد نموده اند: "در نوشته ای مربوط به سال113پ.م افسانه ای از قول یک مورخ یونانی به نام آگاتارخیدوس تاریخ نگار وجغرافی قرن دوم پیش از میلاد نقل شده است که نخستین کسی که به جزیره ای در خلیج فارس گام نهاده بود، مردی بود به نام اریتراس یا اریتره از دامداران بزرگ ایران در زمان حکومت ماد(701یا708تا550پ.م). اریتره بدنبال رمه مادیان هایش که از وحشت حمله شیرهای درنده به آب زده و وارد این جزیره شده بودند با قایقی خود را به جزیره میرساندوجذب آب وهوای مطبوع زمستانه آنجا شده آنرا برای زندگی خود وخاندانش انتخلب میکند. آنها را به جزیره فرامیخواند ودر آنجا دژوبارو میسازد.اریتره به تدریج این جزیره وجزایر دیگر رامسکونی وآباد میکندوسالها بر آبهای دریای عمان وخلیخ فارس ودریای سرخ فرمان میراندودر همین جزیره هم میمیرد.ازین رو دریای پیرامون جزیره را به نام او اریتره (سرخ) نامیده اند." (مجله هما)
.( با تشکر از آقا جواد مفرد که این مطالب را برای ما فرستاد )

بندر تاریخی لافت








موقعیت جغرافیایی :
.
بندر لافت در شمال غربی جزیره قشم و در پیش آمدگی خشکی های جزیره در طول جغرافیایی 55 درجه و 5 دقیقه شرقی و عرض 26 درجه و54 دقیقه شمالی واقع شده است لافت در شرق جنگل دریایی حرا واقع شده و به لحاظ تقسیمات سیاسی یکی از مراکز جمعیتی دهستان سلخ در شهرستان قشم در استان هرمزگان است.

شرایط اقلیمی :
لافت از لحاظ تقسیمات اقلیمی تابستانی ایران، در منطقه خیلی گرم و مرطوب و از نظر تقسیمات زمستانی، در منطقه گرم ومرطوب قرار گرفته است.هوای پر رطوبت وشرجی جزیره قشم ، ماه های اندکی از سال را برای غیربومی ها تحمل پذیر کرده است. بیشینه دمای مطلق 46 و کمینه آن 0 صفر درجه سانتی گراد. میانگین سالانه درجه حرارت 26 درجه سانتی گراد و میانگین روزانه بیشینه و کمینه به ترتیب 33 و 18 درجه سانتی گراد هستند . مهم ترین هوایی که موجب بارندگی شود جریان هوای مرطوب غرب و شمال است.
.
پیشینه :
سابقه سکونت در این منطقه به روزگار قبل از اسلام و شاید به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی آن به دوره پادشاهان ماد برسد. به طور کلی قشم و تمدن باستانی آن همواره به اقوام آریایی و حکومت مرکزی ایران وابسته بوده و عضوی از کالبد ایران به شمار می آمد. با پیدایش اسلام ودر همان آغاز استقرار وگسترش حکومت اسلامی، خلیج فارس و جزیره قشم، توسط مسلمانان فتح شد و آمیزه ای از تمدن وفرهنگ اسلامی- آریایی در آن پدید آمد.
خلفای عرب و حاکمان منصوب از جانب آن ها تا چند قرن بر سرزمین ایران و جزیره قشم و خلیج فارس مسلط بودند تا اینکه با تشکیل حکومت آل بویه ، حکمرانان ایرانی دوباره به منطقه مسلط گردیدند. حمله مغولان به ایران و حکومت ایلخانان ، دریاهای جنوبی ایران و خلیج فارس را نیز فرا گرفت و امیران مغول چندی دراین منطقه حکومت کرده اند.
درهمین زمان بود که جزیره قشم در مسیر رفت و آمد از غرب به شرق مورد توجه دریانوردان وبازرگانان اروپایی قرار گرفت.
نخستین اروپایی هایی که جزیره قشم و جزایر اطراف آن را به تصرف در آوردند وبیش از یک قرن بر آن تسلط یافتند ، پرتقالی ها بودند. سپس جای آنها را هلندی ها و سرانجام انگلیسی ها گرفتند.
با تشکیل حکومت مرکزی صفوی در ایران، پرتقالی ها به همت امام قلی خان – سردار بلند آوازه عصر صفوی – از جزیره بیرون رانده شدند و حاکمیت دولت مقتدر مرکزی به منطقه اعمال شد.با سست شدن حکومت صفوی جزایر جنوب ایران بار دیگر در معرض طمع و یورش بیگانگان غربی قرار گرفت، تا اینکه از اواسط حکومت قاجار، حضور انگلیسی ها در خلیج فارس شکلی آشکارا و سلطه آمیزگرفت . با پایان گرفتن حکومت قاجار و آغاز حکومت پهلوی و تشکیل نیروی دریایی جوان ایران، جزیره قشم دوباره به ایران بازگردانده شد.
به هر روی، روستای لافت به دلیل موقعیت استراتژیک آن، در طول تاریخ همواره دارای اهمیت بوده است.
.

بزرگ ترین فرش خاکی دنیا در جزیره

بزگ ترین فرش خاکی جهان در جزیره هرمزرو نمای شد
بزرگترین فرش خاکی جهان که طی مراسمی با حضور مسولین استانی و شهری در جزیره هرمز رونما یی شد. حاصل روزها تلاش هنرمندان رشته هنر های محیطی استان هرمزگان وتعدادی از اساتید هنرهای تجسمی که در خارج از ایران فعال هستندمیباشد. طرح کلی این فرش توسط یکی از طراحان نقش فرش در اصفهان بوده که در این جزیره زیبا بوسیله خاک های رنگی جزیره به طراحی و ساخت رسید. تمامی 72 رنگ این فرش از خاکهای خود جزیره هرمز میباشد. قرار است این اثر زیبا بعنوان یکی از رکوردها در کتاب رکوردهای گینس ثبت شود. نقش و نگارها و طرحهای بکار رفته در این فرش نشان دهنده فرهنگ و آداب و رسوم و تاریخ پرشکوه جزیره هرمز است،و در چهار گوشه آن افسانه ها و تاریخ کهن استان هرمز گان و جزیره هرمز نقش بسته است.

عکس هایی از تلاش جوانان جزیره هرمز



جوانان هلال احمر در حال تلاش







شادابی و نشاط



اعتماد به نفس بالا در بین جوانان

بزرگترین پرچم صلح دنیا







اعضاء کانون جوانان هلال احمر جزیره هرمز در حمایت از صلح جهانی دست به کار نو زدند و با خاک های جزیره هرمز پرچم صلح را طراحی کردند و در حاشیه این پرچم نقاشی و شعارهایی با مضامین صلح کشید شده است تمام کارهای این پرچم از طراحی تا اجراء توسط جوانان جزیره هرمز انجام شده است برخی از این جوانان عبارتند از : مهدی زارعی ، حسن سلامتی ،جاسم زارعی ، رسول فیروزی ، احمد سلامتی ، اصغر موسایی ، فرهاد رنجبری ، عباس زارعی ، محمد امین رنجبری ، محمد کبابی ، سعید سلامی ، غلام فیروزی ، مسلم قنبری ، حامد زرنگاری ، امید اندور ، علی سلامتی و ... به امید روزهای با صلح پایدار